Unilateral Avenue

ساعت ۹ شب. مستقیم جلو. چپ عقب. چپ جلو. خلاص. دستی بالا. یه گوشه ی خیابون. تو این فکرم که راست میگه*. من یه تصادف ناجور داشتم. غرورم باعث شد فکر کنم خیلی بلدم گازشو گرفتم و رفتم...تند...خیلی تند...افتادم. نه تو چاله. نه تو چاه. تو یه دره ی عمیق.

وقتی بیرونم آوردن نه از بستری کردن خبری بود نه از روحیه دادن و ناز کشیدن. به جاش پر بود از کنایه و طعنه زدن. پر بود از توقیف شدن و لگد خوردن.

شاید جسم زخمی با گذشت زمان خوب بشه اما روحیه و درون لت و پار من نه. انگار زمان وایساده.


به شیشه می کوبه. در رو باز می کنم میشینه کنارم: حواست کجاست؟ یه ساعته از دور دارم شکلک در می آرم قفل رو باز کنی. همه مردم دیدن جز تو.

من: غذارو گرفتی؟

- آره. بیا این ور جاتو با من عوض کن نمی خواد رانندگی کنی با اون دس فرمونت.

من:


توصیه اخلاقی: حالا به خاطر مدت زمان بیشتر و تجربه بیشتر, رانندگی تون از خواهر کوچیکتون بهتره نباید انقد تو سرش بزنین که! یه کم لطافت. یه کم مهربونی.


Moz رفتیم


* یه دوست خوب مجازی


نظرات 4 + ارسال نظر
بانوی اجاره ای پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ http://wf3.blogsky.com/

ممنون از حضورتون .

شمیم جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ق.ظ

این متن یه خاطره ی قدیمی قشنگی رو برام زنده کرد خیلی قشنگ بود

ئه!! با کی بودی؟ کجا بودی؟ چرا بودی؟ :دی

امیر پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ق.ظ

دست فرمونتون که واقعا بده ... استثنا هم نداره !

هیســــــــــــــــــــــــــــــــــ.

old friend جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ

Be ghole mamanam ke dar javabe ghor ghor haye ma dar jahate fakhr fooorooohtan haye khaharam dar zaineye ranandegii kardane behtaresh : parsaale chichini, emsaale chichinia gew.. Baghiasho balad nistam dg!! :D

ای جانم مامانت
تا همین جاشم قبول :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد