Never Let Me Go

"هیلشم" موسسه ای مرموز در عمق خاک انگلستان. و کودکانی که آینده ای خاص دارند. کودکانی که پرورش یافته اند تا خود را افرادی خاص تصور کنند: عاری از هر گونه دغدغه ی آینده و عاری از عشقی که جاودانگی با خود دارد.

"برای زندگی شما برنامه ریزی شده. اول بزرگ می شین, بعد قبل از اینکه پیر بشین, حتی قبل از اینکه میون سال بشین, شروع می کنین به اهدای اندام های حیاتیتون. شماها واسه همین به وجود اومدین."

"روی لبه ی تختش نشستم و نوازشش کردم. دفعه ی اول نگران بخیه های بعد از سومین عمل اهدایی ش بودم...." و دوست داشتنی که امید به با هم بودن و انتخاب راه ِ میان بر را پررنگ می کرد. شاید چیزی بیشتر از "دوست داشتن".




"هرگر رهایم  مکن" اولین و آخرین کتابی بود که به تو هدیه دادمش.

برای جمله ی آخرین صفحه ش ساعت ها فکر کردم.

اعتراف می کنم: گاهی اشتباهات احمقانه ای انجام دادم.اشتباهات احمقانه ای به بزرگی ِ تو.