فقط چند روز مونده به گاف دادن

وقتی مستاجرهای جدیدِ ساختمان رو به رویی آمدند, دختر 17 ساله شان جلوی پنجره قدی شان نشست, با دامن کوتاه. جلوی پنجره قدی شان لیوان لیوان آب نوشید. جلوی پنجره قدی شان کاسه کاسه گیلاس های خوش رنگ خورد. جلوی پنجره قدی شان موهای خیسش را شانه کرد. نگاهش به ساختمان سمت چپی, روی هوا با انگشتانش کاغذ کاغذ نوشت. کم مانده بود شب ها هم روی تاقچه پنجره قدی شان بخوابد!

این روزها به خانه های هم تردد هم دارند. یواشکی.

نگرانم...!



تعجب:

کسی که سیستممون رو رو به راه کرد تمام اکانت های ویندوز رو اسم من گذاشت   چیششششش

نظرات 32 + ارسال نظر
نیم من شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ق.ظ http://n-toranj.blogsky.com/

د لـــــــــ بـ ر ی
دلبر اشتباهی

زندگی ِ اشتباهی

مِـــلا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:27 ق.ظ http://mela.blogfa.com

برو به ماماناشون بگو...به مامانای جفتشون....

چه کاریه آخه!
بعدش میان به مامانم میگن دیگه :دی

مِـــلا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ق.ظ http://mela.blogfa.com

اینو نگم حناق میگیرم
دختره جلف ِ سبک سر ِ بی عقل ِ بی جنبه!!!

با منـــــــــــــــه انگار!!

الیسا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 ق.ظ http://www.negahemannegaheto.blogsky.com

شما واس چی نگرانی
اونا راحتن
شمام باش

از رو بیکاریه :دی

مرد بارانی شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ http://rain-man.blogsky.com

نگرانی های بجا
نگرانی هم از سر دلسوزی است برای اون دختر 17 ساله

اوهووووم

دنیا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

سلام
راستش من اصلا معنی نوشته هاتو ی تو رونمیفهمم

سلام
زنگ آخر تو کلاس بمون برات جبرانی می ذارم :-)

سیاوش پاکسرشت شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.spakseresht.ir/mr

به چه قیمتی دلبری؟ به قیمت فروختن شرف؟!
تن و دل را نباید به هرکس داد!

می پرسم ازش.
دقیقن.

امیر شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ

ایول ! ... به این میگن یه دختر همسایه ی واقعی ! خوشمان آمد

چه خوشاینده نــــــــه! :)

امـــــــــــیر!!
چطوری؟ خوبی؟

کنت چمدان به دست شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://jaedigar.blogfa.com

بچه های سرخوش دنیای ما!
نگرانی ندارد... خنده دارد

بچه های بیچاره ی نسل ما!
قهقهه هم دارد

آلومینیم(al) شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ

:-)

دنیا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

سلام دوست عزیز ممنون که بهم سرزدی
ممنون میشم اگه جبرانی بذاری ومنو هم توجیح کنی

سلام
دیگه من همین قد بلدم. ببخشید

احسان دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ق.ظ http://ican65.blogsky.com

سلام ببخشیدا اینا که مینویسی چیه ؟؟؟
منظورم اینه جریان خودته داستان کوتاهه،چیه چرا سر و ته ندارن ؟؟؟

سلام
دختر ۱۷ ساله خانواده ساختمان رو به رویی مون من هستم به نظرت یعنی!!!!!
وقتی من باشم یه جایی تو متن معلومه که منم.

امیر سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ق.ظ

نیستیا ... !
دوباره مثل اوندفه میشه که خودت گفتی فکر کنم ...

دانم.

دنیا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

من فکر کنم باید واسه بقیه هم مثل من کلاس اضافه بذاری

دنیا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

راستش بعداز چند مرتبه خوندن فهمیدم به خدا دروریالیم کج نیستا فهمیدن نوشته های تو کار جالبیه الان واقعا خوشحالمممممممممممم

مــهرداد سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ http://memorize.blogfa.com

سلام..
زیبا مینویسی...
وبلاگتون رو یه دوست معرفی کرد...
من اول دقت نکردم که سمت راست جای نظرات و وبقیه چیزاست...
کلی نظر ندادم واسه پستات
به هر حال زیبا مینویسی...

سلام
منم که اولین بار این قالب رو یه جایی دیدم نفهمیدم مخلفاتش اون سمته
ممنونم

مــهرداد سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ http://memorize.blogfa.com

یا داستانش تخیلیه یا تو خیلی فضولی که حواست به اوناس

واقعیه.
من خیلی بیکارم. یه خورده هم کنجکاو. اون ها خیلی ضایع ان خو.

دنیا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogfa.com

سلام خدائیش اینو دیگه گرفتم ولی به نظرم محبت های خانوده مصنوعی نیست خصوصا مادر وپدر

خب خدا رو شکر :)

فریاد چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ http://faryad80.blogsky.com/

سلام .
ناراحت شدم وقتی نوشته ات را خوندم .
چند روز پیش رفته بودم بیمارستان برای کاری وقتی بیماران را میدیدم فقط برای شفای اونها دعا میکردم .
دیشب برای همه دعا کردم به خدا توکل کن عزیزم

محیط بیمارستان ها وحشتناک آدم رو به یه حال دیگه می بره.
راستش هنوز هیچ کاری شو پی گیری نکردم :)

فریاد چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ

نگرانی به دل راه نده ودست از اضطراب بکش وهمه چیز را به خدا بسپار وامیدوار باش که هیچی نیست انشالله .
زیرا خیلی وقت ها بیماری خاصی ممکنه نباشه ولی اطرافیان آدم که حرف میزنند بیشتر انسان را میترسونند ..

نگاه های نگرانشون خیلی حالم رو داغون می کنه.
ممنون

الهام چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://maneghamin.blogsky.com


چقدر بی شرمانه زندگی می کنند این دو!

چه بی حیا :دی

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

هوم؟؟
پست بالات تو بی کانتی نیوده؟؟

بی کامنتی!
چرا بوده.

مِـــلا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ http://mela.blogfa.com

بالایی من بودما

ئـــــه!

احسان پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 ب.ظ

دمت گرم

چاکریــــــــــم

FarNaZ پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://doggish.blogsky.com/

با پسر همسایه ... اه اه
یادش بخیر مامانم همیشه بهم میگفت شیطونی هاتو بذار بر چندتا خیابون اونر تر... نبینم با پسرای در و همسایه بپری :دی

خیلی سوتیه خو

ناصر جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ق.ظ

بلیطش ارزون باشه منم میام ها...:))
فارغ از شوخی،قداست خیلی چیزا داره میاد پایین،حتی دوست داشتن!:(

مجانیه وی آی پی :دی
جدا از شوخی درسته و چقد تلخ!

مــهرداد جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ http://memorize.blogfa.com

خواسته اسمش فاش نشه
اگه دوس داشتی تبادل لینک کنیم..
اگه نه هم من لینکت میکنم

پـَ سر ِ کاریه پـَ !
هوووم

FarNaZ شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ق.ظ http://doggish.blogsky.com/

بله دیگه منم برا همین که سوتی نشه... کلا پسرای محل و فامیل و برای همیشه خط زدم

خیلی کار ِ سختیه :دی

کنت چمدان به دست یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://jaedigar.blogfa.com

آره بدجوری ام نیازه...این احوال پرس خاص رو میگم...
خدا بد ندهد خب...
هوم؟

گاهی وقتا جواب میده اساسی...قوی تر از هر دوا درمانی

نسیم چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.maxezaman.blogfa.com

خیلی خوب می نویسی لذت بردم از خوندن بلاگت ... احوال پرس خاص هم خیلی می چسبه اگر به موقع برسه ...

فکر نمی کنم تا این حد که شما میگی اما خیلی ممنون.
دقت کردی معمولن هم به موقع نمی رسه!! هه!

شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ب.ظ http://ttsuki.blogspot.com/

آخ که من حالشو خریدارم...
و حال پسری که چنین دختری شده دختر همسایش که بلده دختری کنه و دل ببره ازش...
یعنی بهم بگن دنیا دیگه توش ازین خبرا نیست برمیگردم راهمو میکشم و میرم.


ولی کامنت اصلی که میخواستم بنویسمش مال پست بالاست که بستیش... ماجراش این بود که چهارشنبه برای آریتمی قلب رسوندنم اوژانس بیمارستان. بماند که پرستارا چه گیج میزدن واسه ست کردن دستگاه برای سنسور انگشتی heart rate و دکتر قلب چه دیر اومد بعد اونهمه تلفن...
مادرم و برادرم بودن که زنگ زدن یکی از اقوام هم خودشو رسوند... من با پرستاره بگو بخند میکردم و سربه سرش میذاشتم هی این سنسورا و برای نوارقلبی و اینچیزا وصل میکرد و به مادرم لبخند میزدم که از نگرانی به زور چندتا آرامبخش سرپا بود. خودم اما درونم موقعی که بهم یه شوت زدن که قلبمو برگردونه رو ریتم سینوسی و از ریت 200 بیارتش پایین و یخ کردم و سرد شد دستم، مث همین که نوشتی، کس دیگه ایو میخواست که باشه دستشو بگیرم غیر از داداشم که میومد و به شوخی میگفت ا تو که زنده ای هنوز...
این بود که همه که رفتن اونور من اشکام چکید پایین برا خودش... دستم مشت شد دور پتو... و تنها کسی که میتونستم تصور کنم بودنش چقدر میتونه تو اون لحظه خوشحالم کنه صدها کیلومتر دور از دسترسم بود. مرخصم که کردن خونه کامپیترو روشن کردم و براش آف گذاشتم که آرام دلمِ کحا بودی...

همه اینطورن تو و من نیستیم فقط
یه جای نوومبر رین از Gun'N Roses هست اگه شنیده باشی میدونی حتما، اکسل رز میخونه که:
Don't ya think that you
Need somebody
Don't ya think that you
Need someone
Everybody needs somebody
You're not the only one
You're not the only one
...

آره...



پ.ن: بد نیست بیای گودر اگه نیستی... روحیاتت و وبلاگت به گودری بودن میخوره
https://www.google.com/reader

اما من از این لوس بازیا واسه خر کردن و استفاده خوشم نمیاد.
ناز رو باید واسه آدم ِ این کار کرد.
آره بعضی لحظه هاس که هیچ چی جواب نمیده.
امیدوارم مشکلت حل شده باشه. بیمارستان و دوا درمون بد چیزایی هستن.
راستی من واست کامنت گذاشتم سندم میشه اما نشون داده نمیشه بعدش. نمی دونم شاید من اشتباهی می فرستم. آیکون من یعنی خنگم آیا!!! :دی
فعلن یه سری مشکل سافت وری دارم. میام.

رانیا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://raniagarden.persianblog.ir

من خیلی دوست دارم که از اتاقم بیرونو ببینم شاید این دختر هم مثل من بوده !!!!

شاید...شاید هم نه. در هر دو صورت من شایسته ی قضاوت نیستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد