راهِ من

  • صبح رو از وقتی تو اتاق آموزش ایستاده بودم یادم میاد. خانوم مسئولی که ادعا می کرد تا وقتی مدیر گروه اجازه نده حق باز کردن هیچ درسی رو نداره و من یاد دوستم افتادم که با تماس مادرش به سرعت و بدون هیچ اجازه ای کارش رو جلو برد.
  • اتاق خانوم ِ مدیر گروه که مجبور شدم چهار یا پنج بار توضیح بدم فلان درس ِ صفر ظرفیت رو باید برای من باز کنه چون به خاطر پیش نیاز- همنیاز, 9 واحد من به این درس بستگی داره و هر بار با جواب بی حوصله ش رو به رو شدم "بمون شـــــــــــاید کسی حذف کرد تو بردار". انگار حیوان مزاحمی رو با غذایی چیزی سرگرم کنه و خودش به کارش برسه. شاید هم شش بار بود.
  • حالا 50 دقیقه هست کنار در قفل شده ی اتاق رییس دانشکده به دیوار تکیه دادم و احساس کلافگی می کنم. آقای رییس با اون کت و شلوار ایکات خوش رنگش و عطر 250 هزار تومنی که با بوی سیگار ترکیب محسور کننده ای به راه انداخته جواب قاطع رو میده "من نمی تونم بر خلاف قوانین کاری براتون انجام بدم" و در حالی که همه رو به بیرون راهنمایی می کنه صداش از پشت سرم میاد "پسر جون تو بمون یه جوری برات درست می کنم".
  • توی محوطه ی دانشگاه روی نیمکت, رو به روی درخت ِ گل کاغذیِ معروف نشستم. به تنگی مقنعه* ی سورمه ای رنگ ِ آزار دهنده فکر می کنم و به تنها 5 واحدی که برداشتم. روکش کیک رو بر می دارم و با شیر-توتی که برای ناهار خریدم می خورم.

این راه ِ منه. این راه ِ همیشگی ِ منه. این راه ِ همه ی ماست. به جز آدمای خاص.

*دیشب یادم اومد مقتعه ندارم. از خواهرم قرض گرفتم. برای اولین بار رنگی به جز مشکی سرم کردم. فکر کنم با من میومد چون هر کی دید تعریف کرد. کار منم به این جا رسیده که از رنگ چنین چیزیم تعریف می کنن. هه!


yes Blue


نظرات 12 + ارسال نظر
بانوی اجاره ای پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://wf3.blogsky.com/

آلومینیم(al) جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ق.ظ

اساساً میرن روی اعصاب {censored}

kesafata :)

مرکز رها بخشی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ http://timarestan.blogsky.com/

۲حالت داریم:
۱- تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است/
برای تغییر اون تلاشی نکن...سعی کن منعطفتر باشی....
۲- باید تلاش خودمو در حد خودم انجام بدم حتی اگه له بشم...
باوجود راهکارهای زیاد برای انتخاب مورد اول
ترجیح میدم له بشم و زیر بار منت یا... اون آدمهای پست نرم!(مشروطی اخراجی یا هر اتفاق دیگه در برابر یک وجدان راضی به چشم نمیان)

منم دومی. امروز رفتم له شدم. کامل نه ولی تقریبن یه چیزایی گرفتم.

الهام جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ب.ظ http://maneghamin.blogsky.com

wooooowمن نبودم چقدر پست گذاشتی دختر! ماشاا..

آره خوب همیشه این بحثا تو محیطهای اداری هست البته نه همه جا هست! امیدوارم کارات روبه راه بشه.

خب تو چقدر نبودی.
تاکید می کنم. همه جا هست. بی استثنا. مرسی.

مرد بارانی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ب.ظ

عجب مزخرفیه این کار اداری دانشگاه و پارتی بازی های توش
کاریش نمیشه کرد
امیدوارم مشکلت حل شه .

۵ واحدم چیز خوبیه. سبکه حال میده :)

دنیا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ق.ظ http://donyaaaaaaaaa.blogsky.com

اگه دوچیزه داری برو زندگی کن
پول وپارتی
به قول یه جمله از زن دایی دوستم اگه شانس داری برو بخواب اگه هم نداری برو بخواب اگه منظروشو گرفتی ببین کدوم کاره همون کارو انجام بده

اوهوم
میرم می خوابم پس.

آریانا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.kafe-late.blogfa.com

این قصه سر دراز دارد...
درس خوندن توی این مملکت راه نیست... خود بیراهه ست...اما چه میشه کرد..!

واقعن راه نیست. یه مشت کاغذ بازیه که به هیچ جا نمی رسه.
کاریش هم نمیشه کرد.

مِـــلا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://mela.blogfa.com

این ترم معدلت بالا میشه
حالا فک کن یکی از دوستای من فقط تونست یه درس 3 واحدی برداره
ینی معدلش=نمره اون درس
سراسری و آزادم نمیشناسه،والا ما که بچه مدرسه ای بودیم میگفتن سراسری از این بدبختیا نداره،الان میبینین بدبختی مال یه ثانیه شه!!!

امروز یه درســــــایی بهم دادن که معدلم از الان قهوه ای شد :)
ئـــه! مگه تو بچه مدرسه ای هم بودی یه زمان؟!
فعلن بزن قدش واسه برد Blue

بهروز(مخاطب خاموش) شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ http://mokhatab.wordpress.com

دانشگاه ازاد؟

حالا هرچی

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ http://mokhatab.wordpress.com

اگه داشنگاه آزاد بودی..راهشو بهت می گفتم.

ممنون
میگمااا حالا تو بگو من یه جایی به کار می گیرم دیگه.

آریانا یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ http://www.kafe-late.blogfa.com

سلام ...
عذر میخوام متوجه نشدم کافه لاته کجاش مورد داره؟
لاته نوشیدنی هست که من دوست دارم..اون کافه هم به قصد با kنوشتم!مثل لنج طلا..کلا من خودم خیلی مورد دارم

سلام
نه عزیزم. من نه با نوشیدنی مورد علاقه ت کار دارم نه k. و هیچ کدومش موردی نداره.
یعنی برای من مورد داره. فقط برای من.
یک روزی باید پیش خودم بلند بلند اعتراف می کردم. حالا زودتر موعدش رسید. برو بالا.

زنی از جنسی دیگر یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ http://sunk-in-times2.blogsky.com

شما احیانن با کُنت ِ ما آشنایی ندارین؟ یا کنت ِ ما باهاتون فامیلی آشنایی چیزی نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد