وقتی گرگ ها مادر های قبیله را به امانت بردند
پدر ها پسر هاشان را سر ِ زمین راهی کردند و
دختر هاشان را مجبور به همـ. خوابـ. گیـ.
وقتی زن ها با نوزادانی پسر در دامن, باز گشتند
مردها با دندان هایی خونی که رنگشان اوج شـ.هوتـ ِ دوباره بود,
فریاد ِ پشیمانی شان گوش قبیله را کَر کرد.
آغاز بهار همه چیز آرام بود...
فمنیست هم که باشی ، فمنیست خوبی نیستی...
بدون مردا میمیری .
هر حرفی که گقته میشه, دیگران می تونن در موردش واکنش نشون بدن.
چیزی که من گفتم می تونه قابل تایید یا تکذیب باشه اما شک نکن واکنش احساسی تو به هیچ دردی نمی خوره.
با این حال من فمنیست نیستم.
والا تا حالا هم بدون مردا زنده موندم. اسنادشم موجوده.
البته هیچ وقت نیاز به "مرد" رو انکار نمی کنم.
هر چند که آخرش میگی "به تــ.....مم".
وپشیمانی دیگر هیچ فایده ایی نداره
کاش تا اخر همه چیز آرام بود
من دنیای خودم را خراب کردم والان دیگر همه چیز با من غریبه شده ژس چه بهتر که دنیایم با اشتباهت من خراب نشه بذار همین طور پاک بمونه وهر موقع بهش نگاه کردم خوشحال شوم
دیگری این بار با حرص نوشته است ... همیشه اینطور نیست ...یعنی امیدوارم همیشه اینطور نباشه
خوبه که بلدی به نگاه مخالف با دیدگاهت انگ بزنی... اسش هم بذاری نگاه احساسی یا نگاه احمقانه یا نگاه ابلهانه...
و اینکه این حرف های احساسی به هیچ دردی نمیخوره کاملا درسته . آفرین.
یاد کوری افتادم
منتظربهارم تا باز بشود از هرچه کردی بگذری !
چقدر و چقدر و چه همه دوست داشتم این پست را
بعد از خظ اول از دست رفت متنت
به نظرم حرفت ناگفته موند
از دنیای تو نیومده بود