5Bعنوان

وقتی داخل اتاق شدم نگاهش رو دیدم که به کشوی نیمه باز و پاکت خیره شده, زبونم بند اومد. نه می تونستم بگم مال ممد و سعید و مریم و ندا ست نه می تونستم هیچ جوره توجیهش کنم.

به چارچوب تکیه داده بود و نگاهم می کرد. نشستم, بلند شدم, راه رفتم, حرف زدم, عصبانی شدم, داد زدم...از چشماش می فهمیدم که می گفت اون همه عذاب و دردی که یه سال پیش کشید رو یادت نمیاد؟ تو هم داری راهش رو ادامه میدی؟ از تو انتظار بیش تری داشتم.

تند تند و با جمله های درهم گفتم فقط 3,4 تا نخ ازش استفاده شده و اونم فقط واسه امتحان بود و تو هیچ کدوم از جمع هامون نه قلیون می کشم و نه سیگار و واقعن متاسفم از این که این اتفاق افتاده. تند تند حرف می زدم و نمی دونم چقدر راست و دروغ سر هم کردم اما از چشماش می فهمیدم اون قدر خسته هست که نه بحث کنه نه دعوا. حالا حتمن ناامید شده خیلی ناامیدتر از اون روزی که با نامیلی و از روی ترحم گفت من به تو افتخار می کنم. حالا حتمن از روی تنفر نگاهم می کنه.

وا موندم. روی صندلی نشستم. سرم رو بین دستام گرفتم. خواست چیزی بگه. صدای نفسش مثل شروع یه حرف بود. یه لحظه مکث کرد...ساکت شد...چرخید و رفت.


چقدر نیاز داشتم به حرف زدنش و حتا دعوا کردنش.


توجه: ممد سعید و مریم و ندا , از هیچ طریقی هیچ ارتباطی با من ندارن. فقط استفاده از اسماشون بود :)

نظرات 8 + ارسال نظر
vagrant یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:04 ب.ظ http://www.vagrant.blogsky.com

همیشه نگران این بودم که مادرم نفهمه سیگار میکشم
دوست نداشتم غصه و حرص منو بخوره
الان مطمئنم که میدونه اما نمیدونم چند وقته
هر وقت میگه بو سیگار میدی دروغ همیشگیه مامان کافه بود کافه هم که میدونی همه سیگار میکشن آدم بو می گیره
چند وقت پیش اومدم خونه دیدم کاپشنم رو شسته
کرک و پرم ریخت
کارتای توجیبم تو کمدم بود فندکم هم روش
اما به روم نیاورد
منم به روش نیاوردم
اینجوری بهتره انگار
ببخش سرتو درد آوردم
موضوعت به صحبتم آورد
اتفاقی اومدم اینجا
موفق و خوب باشی

سلام...
فندک که نشونه ی سیگار نیس. من همین جور الکی خیلی فندک دوست دارم.
گاهی تنها راه همینه.
ممنون.

نیم من یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ http://n-toranj.blogsky.com/

یک آآآآآآآآآآآآآآآه می کشم
واسه جفت مون
تو دیگه آه نکش

من فریاد می زنم

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://im-just-lookin.blogfa.com

سلام...

شب که برگشتم....اومد جلو با من دست داد و باهام روبوسی کرد...می خواست بوی الکل رو از لابه لای نفس هام تفکیک کنه...
از آزمونی که طرحش رو ریخته بود سربلند بیرون اومده بود...


اما...
بوی مستی را از دلم چطور تفکیک می کنی؟ یا پشت کدام کوچه ی خیالم، مچم را به بهانه ی اعتیاد خواهی گرفت؟

دنیای من فقط برای من فهمیدنیست.




حق دارند...اگر ما هم دنیای آن ها را می فهمیدیم.

سلام
حق دارند....خیلی بیشتر از یه حق معمولی...حداقل برای من

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

سلام...

شب که برگشتم....اومد جلو با من دست داد و باهام روبوسی کرد...می خواست بوی الکل رو از لابه لای نفس هام تفکیک کنه...
از آزمونی که طرحش رو ریخته بود سربلند بیرون اومده بودم...


اما...
بوی مستی را از دلم چطور تفکیک می کنی؟ یا پشت کدام کوچه ی خیالم، مچم را به بهانه ی اعتیاد خواهی گرفت؟

دنیای من فقط برای من فهمیدنیست.




حق دارند...اگر ما هم دنیای آن ها را می فهمیدیم.

شاهین یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://ravani.blogsky.com

انتظار را یک ت کم گذاشته ای...شاید هم از قصد ، مخاطب خاص داشت؟

ممنون از تذکرت
فقط کسی که نامش رو نبردم خاصه...فقط همین.

امیر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ق.ظ

نکش ... گرچه کشیدنش خیلی وقتا تسکینه !

می دونم...نمی کشم...

نگا کن... بیا و تو هم نکش :دی

حسن آذری چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ب.ظ http://sepidedamvalimoo.blogfa.com

نه نه نه!!دختر من سیگار نمی کشه.
ولی باز اگه دعواتون می کرد برات بهتر بود .

نه...واقعن نمی کشه.
خسته شده از من.

مرد بارانی جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ

مادر من هم توی کاپشن دادشم سیگار و کا.. و با هم پیدا کرد
من ترکیده بودم از خنده !!

خنده هم داره واقعن...سوتی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد